loading...
عاشقانه
محمدرضا عمادی بازدید : 4 پنجشنبه 05 دی 1392 نظرات (0)

تنهایی
.
نیمکت با هم بودنمان تنهاست
من دل نشستن ندارم
تو دلیل نشستن باش !
.

.
.
نکند یوسف عمرم رود از مصر خیالت / باز آواره ی تنهایی چاهم بکنی
.
.
.
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .
.
 تنهایی
.
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
وقت است که یک چندی در خانه ی ما آیی
در خانه ی ما آمد ،‌ آن پادشه خوبان
آن پادشه خوبان ‌; داد از غم تنهایی . . .
.
.
.
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .
.
 تنهایی
.
هر چند نمی‌دانم خواب‌ هایت را با که شریک می‌ شوی
اما هنوز ،
شریک تمام بی‌خوابی ‌های من،
تویی
.
.
.
برای من مهم نیست که وقتی کسی تنهاست به فکر من باشه
برای من این مهمه که وقتی اطرافش شلوغه ، قلبش به خاطر من میتپه
.
 تنهایی
.
چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است
شرم دارم که شکایت کنم از “تنهایی”
.
.
.
تنهایی یعنی
من یه موبایل دارم که صدای زنگش رو یادم نمیاد
.
 تنهایی
.
فکر تنهایی نباش
تنهایی خودش تنهاست
تنها به فکر کسی باش
که بی تو تنهاست …

محمدرضا عمادی بازدید : 3 پنجشنبه 05 دی 1392 نظرات (0)

آمدی رفت زدل صبر و قرارم بنشین

بنشین تا به خود آید دل زارم بنشین

دل و دین بردی و اکنون بی جانم آمده ای

بنشین تا به تو آن هم بسپارم بنشین

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

 

در شکست جام دل هیچ احتیاجش سنگ نیست

این شقایق را نگاهی سرد خواهد شکست

 

آن روز که مشتاق به یاری برسد

آرزومند نگاری به نگاری برسد

 

ای عشق مدد کن به سامان برسیم

چون مزرعه تشنه به باران برسیم

یا من برسم به یار یا یار به من

یا هردو بمیریم و به پایان برسیم

 

گیرم که باخته ام

اما کسی جرات ندارد به من دست بزند

یا از صفحه بازی بیرون کند

شوخی که نیست

من شـــــــــــــــاه بودم در این بازی

 

برقص !

گویا هرگزکسی تو را نمی بیند

عاشق شو!

گویا هرگز کسی دلت را نشکسته است

و زندگی کن گویا بهشت همین اینجاست

 

ایـن شــعرهـــا

بـــرونــد بــه جــهنّم

مــن فقــط دیــوانـه ی آن لحــظه ام

که قــــلب تو زیــــر ســـرم است

 

درگیر یک نگاه

در انتظار سکوتی بی صدا

محو یک تأثیر پرانزوا

کمرنگ می شوم و این باشد تنها یک ادعا

که زنده ام حتی بی تو در امتداد راهی پرانتها

 

بازهم گذشت شب بی تابی مجنون

بازهم نشست لیلی در بر هامون

اینبارهم نشنیده می ماند فقان زن

در خلوت بیزاری از یک عشق بی قانون

محمدرضا عمادی بازدید : 5 پنجشنبه 05 دی 1392 نظرات (0)

 

یارو وصیت میکنه تمام اعضای بدنمو پس از مرگم اهدا کنید جز مغزم !

میگن چرا ؟

میگه : عکسای خانوادگی توشه

.

.

.

 

رفتم میوه فروشى میوه بخرم

دست کردم اناناس بردارم که

یه دفه یه دختره بلند شد جیغ زد گفت چکار میکنى کصافط ؟

نگو دختره نشسته بود روى زمین داشت گوجه فرنگى جمع می کرد

و من کلیپسشو با آناناس اشتباه گرفتم !

.

.

.

 

رفتم میوه فروشى میوه بخرم

دست کردم اناناس بردارم که

یه دفه یه دختره بلند شد جیغ زد گفت چکار میکنى کصافط ؟

نگو دختره نشسته بود روى زمین داشت گوجه فرنگى جمع می کرد

و من کلیپسشو با آناناس اشتباه گرفتم !

.

.

.

یادتونه ﻳﻪ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻣﻬﻤﻮﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﻓﺘﻴﻢ

ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻳﻢ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﻴﺘﻴﻢ ﻣﻮﺯ ﺑﺮﻧﻤﻴﺪﺍﺷﺘﻴﻢ ؟

نگید نه که عمرا کسی باور نمی کنه

درباره ما
Profile Pic
اس ام اس جدید داری بفرست 09331420582
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 650
  • کدهای اختصاصی